۱۳۹۱ خرداد ۹, سه‌شنبه

دین نوری و شهودی(19) - علم شهودی(3)

«شهد الله انّه لا اله الّا هو و الملائکة و اولوا العلم قآئما بالقسط»(1)

«خداوند و فرشتگان و صاحبان علم - که شخصیّتی استوار بر عدالت دارند - شهادت می دهند که معبودی جز او نیست.»

در این آیه شریفه ، شهادت «اولوا العلم» ، «صاحبان علم»  در ردیف شهادت خدای تعالی و شهادت فرشتگان و مترادف با شهادت آنان آمده است که چون شهادت خدای تعالی و شهادت فرشتگان شهادتی استوار بر شهود عینی و «علم شهودی» است ناگزیر شهادت «اولوا العلم» نیز باید شهادتی استوار بر شهود عینی و «علم شهودی» باشد.یعنی این «صاحبان علم» باید از «دین نوری و شهودی» بهره مند بوده و علمشان از منبع بی پایان علم الهی تغذیه کند.
نکته دیگری که ثابت می کند علم «اولوا العلم» باید علم شهودی باشد نه علم نظری و عقلی و اکتسابی ، این نکته است که واژه : «اولوا» برای بیان مالکیّت می آید.یعنی «اولوا العلم» کسانی هستند که باید مالک علمشان باشند.این در حالی است که این مالکیّت در حوزه علوم نظری و عقلی و انسانی و اکتسابی محقّق نمی شود.زیرا این نوع از علم با بیماری فراموشی از مالکیّت شخص خارج می شود و او که تا پیش از بیماری ، عالم محسوب می شد در جرگه جاهلان و نادانان وارد می شود.مورد دیگری که این علم را از مالکیّت شخص عالم در می آورد و او را به شخص جاهل تبدیل می کند پیری و کهنسالی است : 
«و الله خلقکم ثمّ یتوفّیکم و منکم من یردّ الی ارذل العمر لکی لا یعلم بعد علم شیئا...»(2) ، «و خداوند شما را آفرید.سپس جان شما را می گیرد.و بعضی از شما پست ترین دوران عمر را تجربه می کنند تا هر چه را آموخته بود از یاد ببرد...»
پس در مجموع دانستیم که علمی که از راه مطالعه و تحصیل کسب می شود و به دست می آید علمی نیست که «اولوا العلم» از آن بهره مند هستند.بنابراین ، علمای مصطلح دینی که علمشان نظری و عقلی و انسانی و اکتسابی است داخل در دایره «اولوا العلم» نیستند و از «صاحبان دانش» محسوب نمی شوند.اما در برابر ، «علم نوری و شهودی» که صوفیّه طلایه داران آن هستند همان علمی است که «اولوا العلم» از آن برخوردار هستند.بنابراین منظور از «اولوا العلم» ، بزرگان و مشایخ و اقطاب صوفیّه اند.زیرا «علم نوری و شهودی» با عبور سالک دردمند از حجاب های ظلمانی به عالم و عوالم نوری و سلوک او در این عوالم ، و با فناء او در اسم «العلیم» ، و با تحقّق او در مقام مظهریّت اسم «العلیم» خدای تعالی ، به او افاضه می شود.و چون این سلوک در حقیقت ، در مراتب ذاتی خود سالک صورت می پذیرد و این علم ، عبارت از معلومات حضوری ذات سالک است بنابراین هرگز نه با بیماری فراموشی و نه با پیری و کهنسالی و نه به هیچ دلیل دیگری از حوزه تصاحب او خارج نمی شود و او به طور کامل و در هر حالی صاحب علم خود است.زیرا آنچه از دست آدمی می رود و از تصاحب او خارج می شود عرضیّات هستند در حالی که این علم ، ذاتی سالک است.پس منظور از «اولوا العلم» ، مشایخ و اقطاب و بزرگان صوفیّه هستند که مظاهر و تجلّیات اسم «العلیم» اند و علمشان «علم نوری و شهودی» و ذاتی آن ها است.
نکته دیگر در عبارت : «قائما بالقسط» نهفته است.راغب اصفهانی در باره قسط نوشته است : «القسط هو النّصیب بالعدل کالنّصف و النّصفة»(3) ، «قسط ، همان قسمت به عدالت است مانند نصف و نصفه».بنابراین معنای عبارت : «اولوا العلم قائما باقسط» این می شود : «صاحبان علمی که بر قسط و عدالت استوار هستند.» یعنی شخصیّت این «صاحبان علم» بر توازن میان قوای درونی و عدالتی که در وجودشان برقرار کرده اند استوار شده است.و این از این قرار است که سالک الی الله در مسیر سلوک موفّق خویش توفیق به برقراری توازن میان قوای درونی خود می یابد و قوّه های خیال و غضب و شهوت را در مملکت جان ، مطیع و فرمانبردار عقل الهی می کند.با تسلیم شدن این قوا در برابر عقل الهی ، تعادل و عدالت در وجود سالک برقرار می شود و جلوه و تجلّی بیرونی این تعادل و عدالت ، به صورت عدم تعدّی و ستم سالک به دیگران متجلّی می شود و ظهور و بروز می یابد.زیرا آنچه باعث گناه و ستم به خویش و به دیگران می شود توهّمی است که از قوّه خیال برمی خیزد و شرارتی است که ریشه در غضب و شهوت افسار گسیخته دارد.
عدالتی که در مورد امام جماعت شرط شده است این عدالت است نه آنچه فقها به زعم خویش تصوّر کرده اند و در رساله های عملیّه نوشته اند.زیرا چنین امامی با چنان شهودی و چنان عدالتی که در درون خویش بنا کرده است می تواند به هنگام نماز به معراج برود و مامومین را هم به همراه خود ببرد و ارواح آنان را در طول نماز ، معلّق به عزّ و عزّت قدس الهی کند.نماز چنین امامی و نماز مامومین اقتدا کننده به او ، مصداق واقعی و حقیقی فرمایش نبوی : «الصّلوة معراج المومن»(4) ، «نماز محلّ عروج مومن است» می باشد.    
         ------------------------------------------
1.آل عمران/18
2.نحل/70
3.مفردات غریب القرآن/راغب اصفهانی/ج1/ص403 
4.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر